
روز گذشته در دیدار رؤسای دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی بهطور رسمی پرده از اهداف مذاکره با ایران برداشته شد: رسیدن به توافقی نظیر موافقتنامه خلع سلاح لیبی.
پیش از این هم چنین هدفی البته بهطور غیررسمی توسط برخی منابع مطرح شده بود؛ از جمله دو روز پیشتر که «تام کاتن» سناتور برجسته جمهوریخواه، هدف ترامپ از مذاکره با ایران را توافقی به سبک «لیبی» دانسته بود. اما چرا لیبی؟
کشورهای متعددی تاکنون برنامههای مخفیانه تسلیحات هستهای داشتهاند که قبل از مرحله گریز، افشا شده و مجبور به تعطیلی آن شدهاند. کشورهایی مثل برزیل، آفریقای جنوبی و حتی ژاپن در دهههای ۷۰ تا ۹۰ میلادی در زمره همین کشورها بودهاند که با مذاکراتی ضمن حفظ توان هستهای خود، اهداف تسلیحاتی را از برنامه هستهای خود کنار گذاشتهاند.
اما گذشته از اینکه تاکنون هیچ دلیلی بر وجود اهداف نظامی در برنامه هستهای ایران وجود نداشته و با چشمپوشی از تفاوتهای پرشمار ایران با لیبی که مقایسه دو کشور را خندهدار جلوه میدهد، چرا از میان این همه الگو، الگوی لیبی برای توافق هستهای با ایران مطرح میشود؟
الگویی که با نابودی تجهیزات و برنامه هستهای، محدودیت موشکی و خلع سلاح در ازای وعده روابط با غرب، رفع تحریمها و تضمین امنیتش توسط غرب شروع شد و ضمن اینکه هیچیک از تعهدات طرف آمریکایی از جمله رفع تحریمها محقق نشد، نهایتا به حمله نظامی و سقوط نظام سیاسیاش انجامید و این کشور را سالها درگیر جنگ داخلی، بیدولتی و جولان تروریستها کرد.
حالا پس از مدتها تهدید و لشکرکشی نظامی آمریکا و چنگ و دندان نشان دادن اسرائیل برای ایران، همانطور که پیشبینی میشد، پیشنهادهایی برای تطمیع روی میز گذاشته شده تا کسانی که تهدید مرگ را جلو چشمشان دیده بودند، ذوقزده به تب راضی شوند. اما این صراحت بیسابقه برای تصویر کردن چنین نتیجه وحشتناکی برای مذاکرات، نمیتواند تصادفی باشد.
بهنظر میرسد حربه تهدید آنقدر به دهان ترامپ مزه کرده که حتی وعده مذاکره و نتیجه آن را نیز چیزی جز القای ترس برای شکستن اراده طرف مقابل و کرنش در برابر هژمونی خود و ناگزیر کردنش به پذیرش دیکتهها نمیبیند.
خواستههای ترامپ، همانطور که خود نیز در سند فشار حداکثری به ایران اذعان کرده است، به سلاح هستهای محدود نمیشود و از برنامه هستهای صلحآمیز تا خلع سلاح موشکی و محدودیت نفوذ منطقهای را شامل میشود. گامهایی برای لیبیزاسیون ایران. او این نتیجه را میخواهد با القای ترس هرچه بیشتر و حتی با دورنمای «تقریبا هیچ» به دست آورد.
هرچند باید به درایت و هوشمندی طرف ایرانی در هدایت مذاکرات امیدوار بود و تحقق آرزوهای ترامپ و نتانیاهو از مذاکرات هم تقریبا غیرممکن بهنظر میرسد؛ اما همه چیز در این سوی میز نیست و نوع نگرش طرف مقابل به ما و احتمالا «خطای محاسباتی» او ممکن است هزینههای گزافی را برایمان در پی داشته باشد. بنابراین همچنان سؤالی که دو ماه پیش هم در یادداشتی نوشته بودم مطرح است که: «چرا روی ترس ما حساب کردهاند؟!»
بیشتر بخوانید: چرا روی ترس ما حساب کردهاند؟!