
بروز اتفاقات، حوادث و بحرانهای پیشبینی نشده، بخشی از حرکت طبیعی هر جامعه را تشکیل میدهد و نوع موضعگیری و برخورد رسانهای با این حوادث و بحرانها تأثیر فراوانی بر کیفیت مدیریت بحران و نتایج حاصل از آن خواهد داشت. نتایجی که گاه معادل سطح وسیعی از خسارات جانی و مالی در حین حادثه است.
در هنگام بروز چنین حوادثی، چه ناشی از اشتباه باشد و چه خرابکاری یا حتی تقصیر احتمالی، انتظار میرود که همه افراد، جریانها و رسانههای مؤثر، فارغ از موضع موافق و مخالف و حتی ضدیت با نظام سیاسی، در کنار مردم قرار بگیرند و با آرامشبخشی درصدد کمک به مهار حادثه، نجات بازماندگان و جلوگیری از صدمات و تلفات بیشتر باشند.
اما در کمال تعجب با طیفی از فعالان سیاسی مواجهیم که به اسم ملیت و طرفداری از مردم، به هر تهدیدی که برای مردم رخ میدهد به چشم فرصت انتقام نگاه میکنند و هر حادثه و مشکلی را حتی در جایی که جان مردم در میان است، دستمایه تسویهحساب با حکومت و مردمش قرار میدهند.
البته جریان اپوزیسیون با رویکرد تجزیهطلبانه، ضدسرزمینی، خودتحقیرانه، جنگطلبانه و حمایتی که از تحریمها داشتهاند، بارها خود را به عنوان غیرملیترین و ضدایرانیترین جریان تاریخ کشور معرفی کردهاند، اما نگاه ابزاری و منفعتطلبانه این جریانات به آلام و گرفتاریهای مردم، میتواند به شناخت بیشتر انگیزه ضدایرانی آنان و حرکتشان در جهت خلاف منافع مردم کمک کند.
جایگاه منافع ملی و سود و زیان مردم در چنین موضوعگیریهایی، شاخص خوبی برای پایش صداقت افراد و جریانات است و هرگونه تعارض با منفعت مردم در کنشها و واکنشها، صحت انگیزهها را زیر سؤال میبرد.
متأسفانه این رویکرد گاهی توسط افراد و جریانات سیاسی داخلی نیز در پیش گرفته میشود و حوادث، خطاها و اتفاقات، به عنوان ابزار تسویهحساب جناحی به کار گرفته میشوند.
برای نمونه هفته گذشته در جریان اشتباه صداوسیما و توهین به خلفای اهلسنت، شاهد بودیم که با وجود پذیرش سریع اشتباه و برخورد با خاطیان و واکنش منطقی علمای اهلسنت به اشتباه صورتگرفته، برخی جریانات و رسانهها همچنان بر آتش فتنه دمیدند و تلاش کردند به قیمت تحریک شکافهای مذهبی، به تسویهحساب با صداوسیما بپردازند.
اما در حادثه انفجار در بندر شهید رجائی، عدهای در اوج حادثه و زیر آتش و دودی که کسی یارای نزدیک شدن به عمق میدان را نداشت، از آن سوی دنیا اخبار دقیقی از علل حادثه و حتی نوع ماده محترقه و انفجاری منتشر میکردند! نهتنها اصل حادثه، بلکه جزئیات و حواشی آن نیز در معرض دروغپردازی و تحریف قرار گرفت تا حداکثر سوءاستفاده از آن رقم بخورد.
طرفه آنکه تمرکز این رسانهها بر موضوع دروغین «سوخت موشک» بود تا با پیوند دادن حادثه به موضوعات سیاسی و امنیتی، احتمالا زمینهای برای مطرح کردن موضوعات موشکی در مذاکرات فراهم شود و با جلوه دادن ابزار دفاعی و بازدارندگی در مقابل دشمنان کشور به عنوان عامل ناامنی و تهدید، افکار عمومی برای این منظور آماده شود.
این خبرپراکنیها معمولا در خلأ رسانهای اولیه مشتری پیدا میکند و چون روایت دستاولی از ماجراست، بهسرعت فراگیر میشود. در مراحل بعدی با فروکش کردن تبوتاب حادثه، معمولا روایتهای بعدی و حتی تأیید و تکذیبها به اندازه روایت اولیه دیده نمیشوند و نمیتوانند همه آن چیزی که در ذهنها ماندگار شده است را تغییر دهند.
میل به انتشار و دریافت اخبار عجیب و دستاول، آفتی است که بسیاری از اوقات صاحبان رسانههای واسط و بازنشردهندگان اخبار را دچار میکند و مخاطبان ناآگاهی که چشم به این رسانهها دارند نیز اسیرش میشوند. سواد رسانهای و اطلاعاتی، مهارتهایی هستند که به افراد و رسانهها کمک میکنند در دریای اخبار و اطلاعات درست و غلط غرق نشوند و واقعیت را دریابند.
از سوی دیگر همانطور که گفته شد این خبرپراکنیها معمولا ناشی از خلأ خبری اولیه هستند و کاستیهایی را در مدیریت بحران نشان میدهند. اگر به نقش رسانه و جنگ رسانهای واقف باشیم باید اذعان کنیم که مدیریت بحران و پدافند غیرعامل در بهترین حالت خود نیز بهتنهایی کافی نیستند و نیاز به پیوست رسانهای و مدیریت رسانهایِ بحران دارند.
مدیریت رسانهای، بخش مهمی از مدیریت بحران است و باید ستادهایی برای اطلاعرسانی متمرکز در مواقع بحرانی و ایجاد مرجعیت خبری در ساختارهای آن پیشبینی شده باشد. سرعت و شفافیت در اطلاعرسانی حتی در همان لحظات اولیه و با همان اطلاعات ناچیز، ضرورتی است که خلأ رسانهای و خبری را مرتفع کرده و اخبار غیرمعتبر را از یکهتازی میاندازد. در این صورت برقراری قوانین و آییننامههای ویژه برای انتشار اخبار بحرانی نیز به این روند کمک میکند.
صداقت، شفافیت و سرعت اطلاعرسانی است که میتواند جریان خبری را از دست دشمنان مردم خارج کرده و کفه جنگ رسانهای را به سود منافع ملی سنگینتر کند.
محمد ولیانپور