ایرانیادداشت

از مهدی نصیری تا کارن همایونفر

نگاهی به روش و سرانجام 2 اهل ادب و هنر در ارتباط با انقلاب اسلامی

به گزارش شبکه عدالت «محسن دنیوی» در فضای مجازی نوشت : در فروردین سال ۱۴۰۴ دو اتفاق رخ داد که ظاهراً به هم ربطی ندارند اما از کنار هم قرار دادن و تحلیل آنها می‌توان نکاتی درباره وضعیت اجتماعی سیاسی امروز ایران برداشت کرد.

اتفاق اول اینکه مهدی نصیری، مدیرمسئول اسبق روزنامه کیهان و موسس مجلات صبح و سمات و فردی که در میان انقلابیون مدعی مبارزه هم‌زمان با مدرنیته غربی و عرفان و فلسفه اسلامی بود تا راه حقیقت روشن شود، در ادامه مسیری که از چندی قبل شروع کرده بود و تغییر جهت اساسی در مواضع خود، به کانادا مهاجرت کرد.

نصیری را از دهه ۸۰ می‌شناسم و چند باری در خانه و دفتر او در قم دیدار و مصاحبه داشتیم.
روحانی اغلب کت شلواری با مواضع افراطی در موضوعات مختلف که دیگران را‌ اغلب متهم به نفهمیدن حقایقی می کرد که امروز خودش علیه آنچه دیروز حقیقت می‌پنداشت موضع می‌گیرد و کار را به جایی رسانده که از اشتیاق به ظهور منجی، تنها راه نجات ایران را بازگشت رضا پهلوی و اجماع حول او می‌داند.
درک‌ نصیری از غرب همیشه خام بود و با مدتی اقامت در دبی، ذهنیت او فرو ریخت.

مناظره‌های نصیری در سه دهه گذشته در دانشگاه‌ها باعث شهرت او شد و نظرات شاذ و عجیبی که علیه بسیاری از امور داشت نام او را میان دانشجویان اغلب حزب‌اللهی مشهور کرد. اما کمتر کسی از مواهبی که نصیری در قالب پروژه‌های مختلف از آن بهره‌مند بود اطلاع داشت.

مهمترین ویژگی نصیری پافشاری نامتعادل و اصرار غیرعادی و افراط گونه بر مواضع خود بود و این ویژگی را هم زمانی که در جناح انقلابیون بود با تمام وجود حفظ کرد و‌ هم الان که علیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت می‌کند.

به عبارت دیگر، نصیری تغییر خاصی نکرده است و از فردی افراطی در دفاع از جمهوری اسلامی به فردی افراطی بر علیه جمهوری اسلامی تغییر موقعیت داده است و نکته اصلی در همان ویژگی نامتعادل بودن و افراطی بودن اوست که در فردی مانند محمد نوری‌زاد از فعالان قدیم در روزنامه کیهان و یا طلبه‌های تغییر جهت داده دیگری مانند نصیری مثل حسن آقامیری و محمدتقی اکبرنژاد هم می‌توان دید.

اساساً آنچه بیش و پیش از مواضع افراد مهم است، ظرف وجودی و شاکله آنهاست که با چه سبک و سیاقی مواضع خود را بیان می‌کنند و باید به این مهم دقت کرد.

اما اتفاق دوم‌ که در آخرین روز فروردین ۱۴۰۴ رخ داد، برگزیده شدن کارن همایونفر به عنوان چهره سال هنر انقلاب بود.

اتفاقی که شاید کمتر کسی انتظار آن را داشت و انتخابی متفاوت و جسورانه به ویژه در میان جوانان انقلابی فعال در زمینه فکر و فرهنگ و هنر بود.

کارن همایونفر به خاطر ساخت اثر سیدالامه برای مراسم‌ تشییع سید حسن نصرالله و دیگر آثار ماندگارش مثل موسیقی فیلم بادیگارد و به وقت شام برای این رویداد دعوت شده بود و از میان پنج نامزد، او به عنوان چهره سال هنر انقلاب با رای جمعی داوران متعدد این مراسم سالانه انتخاب شد.

کارن همایونفر در طول این سالها رفتاری اغلب متعادل و پیوسته داشته است و در نسبت با تحولات ایران خود را با وضع ایران در نسبتی متعادل حفظ کرده است.
نه عنصری حاکمیتی محسوب می‌شود و نه از طعنه زدن به حاکمیت در موقعیت‌های حساس کاسبی کرده است. روشی که بخشی از افراد مشهور در هنر و رسانه، تخصص بالایی در آن کسب کرده‌اند و خوب می‌دادند که از نوسانات اجتماعی چطور ماهی بگیرند!

اما کارن خودش است. چه زمانی که نقد و گله می‌کند و چه آن زمانی که سال ۹۵ با صدای بلند گفت که خود را یک حزب‌اللهی می‌داند و مشتاق است تا برای دفاع از وطن در سوریه بجنگد تا آسیب داعش به تهران نرسد!

حالا از دور به این میزانسن نگاه کنید تا وضعیت عجیب ایران در زمانه جمهوری اسلامی را درک کنید. طلبه‌ای مرتبط با حاکمیت که در تمام سالهای گذشته از این ارتباط بهره برده و موثر‌ بوده در مسیر تعامل خود با وضع امروز ایران و حاکمیت آن به کانادا فرار می‌کند تا به فرض ذهنی خود بازداشت نشود و از طرف دیگر موسیقی‌دانی با نام و شکل و‌ شمایلی ظاهراً متفاوت از حزب‌اللهی‌های مرسوم بخاطر ساخت اثری برای شهید بزرگ مقاومت، برگزیده چهره هنر سال انقلاب می‌شود!

وضعیت عجیبی است! دراماتیک و پیچیده…

پس مسئله در مهدی بودن یا کارن بودن نیست.‌ شاخص ریش داشتن یا نداشتن یا طلبه بودن و‌ اهل موسیقی نبودن نیست. شاخص نسبت داشتن با حقیقتی است که وضعیت ایران امروز و آینده آن را رقم خواهد زد.

حقیقتی که در مسیر پیشروی خود سبب می‌شود مهدی نصیری بعد از چهار دهه مدعای انقلابی‌گری به دامان سلطنت‌طلبان فراری در حال مبارزه از راه دور در کانادا پناه ببرد و کارن همایونفر در مصاحبه با علی ضیا، مجری سابق صدا و‌ سیما که اصرار دارد به کارن القا کند که ایران دیگر جای ماندن نیست، این پاسخ را از کارن دریافت می‌کند که برای او ایران تنها جای زیستن است و بیرون خبری نیست و از نسبت عمیق خود با وطن‌ می‌گوید و اینکه به این خاک چسبیده است و لحظه‌ای به ترک آن نمی‌اندیشد!

در واقع باید گفت هنر انقلاب مانند دیگر عرصه‌های آن، قبیله نیست که کسی از بدو تولد تا مرگ عضو آن باشد یا نباشد. هنر انقلاب مانند گفتمان انقلاب است. اگر آثار یک هنرمند در گفتمان انقلاب معنا دهد ولو آنکه سابقه عضویت در نهاد هنر انقلاب نداشته باشد(که البته کارن همایونفر در برهه‌ای از زندگی خود با حوزه هنری ارتباط داشته است) عضوی از خانواده هنر انقلاب است و اگر فکر و هنر کسی از گفتمان انقلاب خارج شد و همراه و همنوا با دشمنان ایران و انقلاب شد ولو سابقه عضویت طولانی در نهاد هنر و رسانه یا دیگر نهاد‌های انقلاب داشته باشد طبعا دیگر ادعایی نمی تواند داشته باشد.

حقیقت ایران به ویژه پس از انقلاب در حال رقم زدن تغییراتی است که مرزبندی‌ها را به مرور تغییر می‌دهد و افرادی از جبهه ایران خارج می‌شوند و برخی به آن خواهند پیوست تا این طرح تغییر به سرانجام خود برسد.

محسن دنیوی

پایان/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا